



آب و آتش نسبتي دارند جاويدان؛
مثل شب با روز ، اما از شگفتي ها،
ما مقدس آتشي بوديم و آب زندگي در ما،
آتشي با شعله هاي آبي زيبا.
آه،
سوزدم تا زنده ام يادش،که ما بوديم
آتشي سوزان و سوزاننده و زنده.
چشمه ي بس پاکي روشن،
هم فروغ و فرّ ديرين را فروزنده،
هم چراغ شب زداي معبر فردا.
آب و آتش نسبتي دارند ديرينه.
آتشي که آب مي پاشند بر آن ، مي کند فرياد.
ما مقدس آتشي بوديم ، بر ما آب پاشيدند.
آب هاي شومي و تاريکي و بيداد.
خاست فريادي ، و درد آلود فريادي.
من همان فريادم، آن فرياد غم بنياد.
هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود،
من نخواهم برد،اين از باد:
_ کآ تشي بوديم بر ما آب پاشيدند _
گفتم و مي گويم و پيوسته خواهم گفت،
ور رود بود و نبودم
[ همچنان که رفته است و مي رود]
بر باد...


:: بازدید از این مطلب : 3208
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26